کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

بزرگترو شیرین تر شدن آرتین جون

ابن روزها خیلی مشغله دارم و کمتر میتونم از پسر گلم و خاطراتش بنویسم ولی باز هم سعی میکنم وبلاگش را بروز رسانی کنم .هفته پیش به مناسبت چهلم امام حسین فرصت خوبی بود تا به خونه خاله جون احترام بریمو از نزدیک آرتین جونو ببینیم .    کسرا خیلی خوشحال بود چون  علاوه بر  جون مریم جونو مانا جونآرتین جونو  هم میدید خصوصا اینکه موقع بیرون اومدن از خونمون بهم یاد آوری کرد که کادو آرتین جون یادت نره و من از این حس خوبش نسبت به آرتین که انقدر دوستش داره خوشحال شدم. حالا از آرتین جون واستون بگم که هزار ماشالله خیلی خواستنی تر  شده بود .با اینکه مدت زیادی بود که ندیده بو...
27 آذر 1393

ایده های نو

سلام دوستان خیلی وقتها میشه که منو کسرا با هم در مورد مسائل مختلف صحبت میکنیم البته همیشه سوالاتی هست که تو ذهن کسرا بی جواب مونده و من سعی دارم به اونچه که میپرسه درست جواب بدم چند شب پیش که در حال نقاشی کردن بود از من سوال کرد که مامان چرا درسا وقتی بزرگ شد باید شوهر کنه و زن نگیره منهم گفتم چون درسا دختره وقتی بزرگ شد باید شوهر کنه ،گفت آرین چی ،گفتم آرین هم باید زن بگیره .گفت مامان من اصلا نمیخوام زن بگیرم و بلافاصله ادامه داد به بچه برس ببر و بیار من که اصلا حوصله ندارم اونقدر با جدیت و تند کلمات را پشت سر هم گفت که من با صدای بلند میخندیدم در ادامه گفت میخوام با آرین یک کارخونه بزنیم .دیروز هم که واسه پیاده روی به طرف...
8 آذر 1393

شب به دنبال کسرا گشتن

پنجشنبه بعد از ظهر بود که واسه خرید به هایپر استار رفتیم و خیلی دیروقت به خونه رسیدیم کسرا تا رسیدن به خونه نیم ساعتی تو ماشین خوابی کرد و زمانیکه از ماشین پیاده شد سر حال بود به همین خاطر بعد شام خوردن رفت تو ی اتاق و مشغول بازی روی تختمون شد بابای کسرا هم تو اتاق خوابیده بود و هرچی به کسرا میگفت چراغ را خاموش کن بخواب گوش نمیداد منهم که با چراغ روشن خوابم نمیبره ترجیح دادم که روی تخت کسرا دراز بکشم و چون خیلی خسته بودم زود خوابم برد ساعت یازده و نیم شب بود که از خواب پریدم دیدم همه چراغها خاموشه با موبایلم نور انداختم ببینم کسرا کجاست دیدیم تو اتاق نیست همه جا را نگاه کردم  حتی   توی حمام و...
3 آذر 1393
1